وسعت مچاله شدن
غَمی دارم به وسعتِ
قطره اشکی بر رویِ" میخواهمتِ "نامهِ تنهای خداحافظی ؛
ک مچاله شد و
دفن در زباله دان
+لعنت
غَمی دارم به وسعتِ
قطره اشکی بر رویِ" میخواهمتِ "نامهِ تنهای خداحافظی ؛
ک مچاله شد و
دفن در زباله دان
+لعنت
تصمیم داشتم بنویسم ؛دفتر را برداشتم و به عادت همیشه
چند برگ را ورق زدم و بوی دوست داشتنی ان برگه ها را با
ان طرح کاهگلی زیبا به انتهای شامه خاطراتم سپردم ؛
این بو خاطرات درختانی ست که استوار بر سر یک عشق ایستادن ،سایه افکندند و هر روز در گوش باد قصه دلدادگی میگفتند و به لابه لای زلفان یار میفرستادند
درختانی که خود پیر میشوند اما نفس میسازند برای یار
درختانی که از دوریِ یار نیمی از عمر را غمین هستند و فقط نظاره میکنند عابران عاشق پیشه را...
درختانی که اخر، سَر فدا میکنند برای یار
این بوی عاشقان حقیقی است به ماندگاریِ خاطراتی که بر قلب انها ثبت می کنیم
حال که قلب یک درختِ عاشق را دارید این بو را بارها تمرین کنید و
عشق انها را ماندگار کنید...
هرچقدر نزدیکتر؛
اشفته تر
قصه مابینِ ما را جزر و مد ها گفته اند
ماهِ من
ماه شدی
دور شدی
اه شدی و بر دلم نشستی..
+چرا فقط پزشکی؟ مگه مامایی و پرستاری و میکروبیولوژی چشه 😕
کاش غم ها اشک می شدند؛
این سوزش ها خبر از فاجعه می دهند...
+شاید ویرانی
چشمانت سرِ جنگ داشتْ
لَبت خطِ مقدم بود
هوایت پاتکِ جنگی و
موهایت جَهنم بود...
+ممنونم از استقبالتون :-)
+قدیمی و جدید رو با هم می ذارم ببخشید
مژه برهم نزن ای ساحره ی عهد عتیق
ک وجودی ز اشارات نگاهت به فناست...
+می نویسم باز
قیـامِ مـاهی ها
تنهـایی برکه خیـال را
برهم زد طوفـانی..